طرحواره یا اسکیما محصول فرآیندهای عصبی مغز انسان است که به نوعی به درک و دریافت فرد از جهان بیرون اشاره دارد.
مساله اینجاست که این طرحواره ها می تواند تا حد بسیار زیادی به واقعیت نزدیک باشد اما اغلب اوقات از واقعیت فاصله داشته و موجب پیدایش احساساتی چون اضطراب نگرانی . افسردگی خواهند شد.
اما در برابر طرحواره ها الگو ها قرار دارند که اغلب اوقات نتیجه ای برخلاف آنچه طرحواره ها به آن دست یافته اند را نشان می دهند.
مثلا فردی خودش را لایق موفقیت نمی داند این یک طرحواره در ذهن فرد است؛ اما همین فرد اتفاقی در موقعیت خاصی، کسی توجه او را جلب می کند و می بیند این فرد علارغم آنکه از او پایین تر است به موفقیتی دست یافته که او در خواب شبش هم نمیدیده.
اینجاست که یک طرحواره در برابر یک الگو قرار می گیردبطوریکه می تواند ساختار طرحواره را از هم بپاشد.
اما همه ی طرحواره ها آنقدر سست نیستند که با اهرم الگو از بین بروند مثلا ترس فردی را که از سگ وحشت کرده را نمی توان بانشان دادن یک پسر شجاع از بین برد چرا که این طرحواره در سطح فیزیولوژیکی فرمول بندی شده است و حداقل به گذر زمان نیاز دارد.